سلام دوستای گلم. خوش اومدین ازینکه منو تنها نمیذارین خوشحالم.
امیدوارم از این وبلاگم خوشتون بیاد. حتمااااااا لطفااااا نظر یادتون نره.از همه مهمتر تو نظر
سنجی شرکت کنید حتما.سمت راست بالای خبرنامه مرسی.
شادکام و خرم باشید...خیلی عزیزین دوستون دارم.
خیلی سخته دلت گیر کنه به قلاب ماهیگیری که...
دلش ماهی نمیخواد و برای "تفریح"اومده ماهی گیری
.
.
.
چترت را باز کن.. تا اشکهایم لباس نویی که
برای دیگری پوشیده ای خیس نکندخدااااا....
.
.
.
کنارم گذاشتی که تلخم کنی؟؟؟ هه...
شرابی شدم ناب حال حسرتم را بکش
.
.
.
یاد گرفتم دستانم که یخ کرد دیگر دستان کسی را نگیرم
جیبهایم ماندنی ترند.
هوووووووووف دیگه حرفم نمیاد. لطفا حتما نظر بدید
واسه دلخوشیه من نظرررررررررر اخه زور داره بازدید بالا باشه
بدون نظر
شک نکن...
"آینده ای" خواهم ساخت که "گذشته ام" جلویش زانو بزند قرار نیست من هم دل کس دیگری را بسوزانم...
برعکس کسی را که وارد زندگیم میشو آنقدر خوشخبت میکنم
که به هر روزی که به جای "او" نیستی به خودت "لعنت"بفرستی
به سلامتی رفیقیکه
وقتی اومد سرخاکم... ناراحتم که نمیشه
جلو پاش پاشم.... اما خیالم راحته که:
خاک زیر پاشم
یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهرهاش پیداست آلمانی است، سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند و سپس یادش میافتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند میشود تا آنها را بیاورد اما وقتی برمیگردد، با شگفتی مشاهده میکند که یک مرد سیاهپوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه …به قیافهاش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست !!!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس میکند اما بهسرعت افکارش را تغییر میدهد و فرض را بر این میگیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست.
او حتی این را هم در نظر میگیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذاییاش را ندارد.
در هر حال، تصمیم میگیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند.
جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ میدهد !
دختر آلمانی سعی میکند کاری کند؛ اینکه غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود.
به این ترتیب، مرد سالاد را میخورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمیدارند، و یکی از آنها ماست را میخورد و دیگری پای میوه را.
همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرمکننده و با مهربانی لبخند میزنند.
آنها ناهارشان را تمام میکنند…
زن آلمانی بلند میشود تا قهوه بیاورد و اینجاست که پشت سر مرد سیاهپوست، کاپشن خودش را آویزان روی پشتی صندلی میبیند، و ظرف غذایش را که دستنخورده روی میز مانده است….
هیچ گاه زود قضاوت نکنید
زوووووووووود باشییییییید نظر بدید تا حالا چنین سوتی دادین عایا؟؟؟؟
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم...
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم...
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم...
وقتی که او تمام کرد... من شروع کردم
وقتی که او تمام شد... من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن...
سسسسسسسسسسسسسسلامممممممممممممممممممم......
من بعد از مدتها برگشتم. از همه اونایی که
تو این مدت بهم سر زدن خیییییییلی ممنونم
حالا یه چن تا پیام میذارم براتون..
.
.
.
این روز ها تنم گرمی یک آغوش میخواهد با طعم عشق نه هوس
لبانم خیسی لبانی را میخواهد با طعم محبت نه شهوت
صورتم نوازش دستی را میخواهد با طعم ناز نه نیاز
تنی میخواهم که روحم را ارضا کند نه جسمم را...
.
.
.
خیلی سخته کسی را که تا حد مرگ
دوسش داری تو چشات نگاه کنه و بگه
دوست دارم ولی...
نمیخوامت
.
.
.
داشت از تنهایی اش میگفت
اما...
صدای بوق پشت خطی امانش را بریده بود...
اخ جووووووون من خعلی خعلی خوشحااااااااااااالم.
همتون میدونید چرا آیا؟؟؟ نمیدونید؟ ای بابا استقلال قهرمان شد....
اخیش حالا فهمیدید چرا خوشحالم
و از همه مهمتر پرسپولیس نتونست جام حذفی رو بگیره خخخخخ
الان این قیافه ی پرسپولیسیاست:یایایاخخخ
اینم استقلالی ها: یایاخخخخ
خب حالا بخاطر اینکه دعوا نشه یه....
عزیزااااای دلم تبریک میگم بهتوووون حالا به سپاهانم تبریک میگم
با اینکه اصلا دوسش ندارم
پس همه این شعار یادتون باشه لذت شکست های پرسپولیس مکمل برد های
استقلال است...
الآن باید برم آماده ی جنگ شم خخخخ
چون قراره با پرسپولیسیا دعوامون بشه
حالا هم باید برا خودم دعا کنم که بعضیاتون باعث نشین من تو افق محو شم
بیخیال بابا بازی همینه دیگه نه؟؟
نظر یادتون نره...
بغض بزرگترین اعتراضه...
اگه بترکه دیگه اعتراض نیست
التماسه...
دنیای عجیبی ست...
کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نداری...
کسی که دوستش داری او دوستت ندارد...
کسی را هم که تو دوستش داری و او نیز تو را دوست دارد
به رسم دین و ایین بهم نمیرسید...
فراموش کردنت هنر میخواهد...
ومن در این زمینه بی هنرترین انسانم
مدتهاست نه به امدن کسی دلخوشم
و نه از رفتن کسی دلگیر...
بی کسی هم عالمی دارد...
مثل ان است که شاهرگ احساسم را زده باشی...
بند نمی اید دوست داشتنت...
سلاااااااام بچه هااااا
من بالاخره برگشتم اخ دلم واستون یه ذره شده بود...
خیلی مرسی که تو این مدت با نظراتون چراغ این وبلاگو
روشن گذاشتین. مرسی از همتون. ببخشید من مجبورم
دیر به دیر بیام اپ کنم چون واقعا درسام نمیذارن....
الانم سرتونو درد نمیارم بفرمایید چندتا پیام...
به چه میخندی تو؟
به مفهوم غم انگیز جدایی؟
به شکست دل من?
یا به پیروزی خویش؟
به چه میخندی تو?
به نگاهم که چه مستانه تورا باور کرد؟
یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟
به دل ساده ی من میخندی?
که دگر تا ابد نیز نخواهد خندید؟
به چه میخندی تو؟؟
حکایت قشنگیه;
وقتی داغونی فقط یک نفر میتونه ارومت کنه....
اونم همونیه که داغونت کرده...
کاغذتم تنها شدی احساستو روم بنویس...
عصبانی شدی خط خطیم کن...
بغض کردی اشکاتو باهام پاک کن...
سردت شد منو بسوزون فقط....
دورم ننداز..
سلام عزیزان. میخواستم به جنوبی های عزیز به خصوص بوشهری های گلم
این مصیبتو تسلیت بگم و ازشون بخوام منو در غمشون شریک بدونن.
من خودم تو دورود زلزله زیاد چشیدم دردتونو میفهمم. فقط صبور باشین.
انشاالله دیگه از این اتفاق های ناگوار نیافته. بچه ها بیاین همه باهم
باشون همدل بشیم و برای کشته شدگان طلب امرزش کنیم.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست...
هرکسی نغمه ی خود خواندو از صحنه رود...
صحنه پیوسته بجاست...
خرم ان نغمه که مردم بسپارند بیاد.
هرکس که در توانشه بهشون کمک کنه. دورود که زلزله ی وحشتناکی اومد
هیچکس کمکی بهمون نکرد مسولان به گوش باشید. مرسی بچه ها